نویسنده: اسقف داود بنیامین
مترجم: فضل‌الله نیک‌آیین

 


تاریخچه‌ی فعالیتها و ماجراها و نیز آثار پیامبرانه‌ی حضرت داود در دو کتاب «شموئیل» و «مزامیر» عهد عتیق مضبوط است. وی نخستین فرزند یِشَتی (1) از قبیله‌ی یهوداه بود. در ایّام شبانی اوان جوانی، خرسی را کشته و شیری را به دو نیم کرده بود. در جریان پیکار لشکر قبیله‌ی اسرائیل با فِلِسطیان، سنگی را با فلاخن بر پیشانی جالوت (2)، پهلوان مسلّح و نیرومند فِلِسطیان زد و او را از پای درآورد و بدین ترتیب قبیله‌ی خود را نجات داد و به بزرگترین پاداش مردانگی و شجاعت در روزگار خود یعنی افتخار ازدواج با میکال دختر جوان ملک شائول نائل آمد. داود چنگ و نی نیکو می‌نواخت و آوازی مطبوع داشت. در دورانی که شائول پادشاه بود، داود دائماً ناگزیر می‌شد که از دست این پدر زن حسود که قصد قتلش را داشت، بگریزد و داستان جنگ و گریزها و حوادث این دوران که مانند یک قاطع‌الطریق زندگی می‌کرد، بتفصیل در توراة ضبط شده است. بهرحال، پس از مرگ شائول، مردم داود را که از مدّتها قبل بدست شموئیل نبی برای اینکار مسح شده بود، به پادشاهی برگزیدند. وی هفت سال در حبرون حکومت کرد و سپس اورشلیم را از چنگ یِبُوسیان بدرآورد و آنرا پایتخت خویش ساخت. [در آن زمان بود که دو تپه‌ی بزرگ اطراف اورشلیم را «موریاه» و «صیون» نامیدند که اهمیت و ارزش آنها عیناً مانند کوههای کوچک دوگانه مکّه به نامهای «مروه» و «صفا»ست و کلمات این عبارات دوگانه نیز به ترتیب به معنای «محلّ رؤیت خداوند» و «محل سنگ» است.]
سالیان حکومت داود که مملو از ماجراهای تلخ و ناراحتیها و نیز گناه کبیره‌ی او نسبت به سرباز وفادارش اوریّاه و زن او بَث‌شِبَع بود، بدون مکافات نماند و داود در دوران 40 ساله‌ی سلطنتش با انواع دردها و رنجهای خانوادگی و جنگها و دعواها و پیروزیها و شکستها روبرو بود. البته در مورد تاریخچه‌ی زندگی او مطالب متناقض و ناهمگون فراوان نقل شده که معلول منابع دوگانه - یا چندگانه‌ی - نویسندگان توراة است.
چنانکه می‌دانیم در قرآن کریم هیچ‌گونه جرم و معصیتی به حضرت داود نسبت داده نشده است و اصولاً تعالیم قرآنی به ما آموخته است که پیغمبران خدا معصوم به دنیا می‌آیند و معصوم از این جهان فانی می‌روند و این از جمله فضائل قرآن بر دیگر کتب مقدّسه‌ی ناموثّق است که در آنها هرچه را که نویسندگان مایلند به پیامبران خداوند نسبت می‌دهند و فی‌المثل حضرت داود را به جنایتی دوگانه که قتل یک شوهر بی‌گناه و مجامعت با زن زیبای اوست، متهم می‌سازند که خود طبق شریعت موسی مجازات مرگ بدنبال دارد. (3) اگر فردی معمولی به چنین معاصی دست می‌یازید، در نظر قوم خود، آدمی ستمگر و عاصی جلوه‌گر می‌شد، چه برسد به یکی از خدمتگزاران برگزیده‌ی خداوند قادر متعال. داستان ارتکاب زنا و قتل درباره‌ی داود و فرشتگان دوگانه‌ای که بعداً گناهانش را به خاطرش می‌آورند، جعل و تحریفی بس کودکانه است. بهترین و آگاه‌ترین مراجع اسلامی نیز اتهامات مذکور را رد کرده‌اند. سیّد رضی اظهارنظر می‌کند که اکثر فضلا و محققین و فقها پس از بررسیهای دقیق اعلام کرده‌اند که قضیّه از بیخ و بُن دروغ است و کلمات «استغفُر و غَفَرنا» که در آیه‌ی 24 سوره‌ی 38 قرآن کریم آمده بهیچ‌وجه به معنای آن نیست که حضرت داود از معصیت و گناه کبیره‌ای به درگاه خداوند استغفار می‌کند بلکه «استغفر» در حقیقت طلب حمایت و عنایت از ناحیه‌ی خداوند است و بدیهی است که حضرت داود در مقابل دشمنانی که تعداد و قدرتشان افزایش یافته بود، از خداوند یاری و حمایت طلب می‌کند و «غفرنا» نیز به معنای طلب اصلاح امور پادشاهی اوست زیرا اگرچه داود فرمانروایی بزرگ بود ولی هرگز موفّق نشد که دشمنانش را کاملاً تحت سلطه‌ی خود درآورد. (4)
نکته‌ی دیگر آن است که مندرجات کتاب عهد عتیق معلوم نمی‌کند که در چه زمان موهبت پیغمبری به داود اعطا شد. در توراة آمده است که پس از ارتکاب آن گناهان، خداوند ناثان نبی را نزد داود فرستاد تا او را گوشمالی و تنبّه دهد و نیز داود تقریباً تا اواخر زندگی همواره دست به دامان پیامبران دیگر می‌شود. بهرحال، از روایات توراة چنین استنباط می‌شود که وقتی داود دست از گناه شسته و از همه‌ی معاصی خود مطلقاً توبه کرده بود، به پیامبری خداوند برگزیده شد.
از سوی دیگر باید دانست که پس از تقسیم پادشاهی به دو بخش مستقل که غالباً با یکدیگر پیکار می‌کردند، قبایل دهگانه‌ی اسرائیل با خاندان داود به دشمنی پرداختند و هرگز چیزی جز شریعت موسی (علیه‌السلام) را آنچنانکه در اسفار خمسه - یا توراة در معنای اخصّ - مندرج است، نپذیرفتند و این مسأله را می‌توان از نسخه‌ی سامری اسفار خمسه‌ی عهد عتیق آشکارا استنباط کرد. در نوشته‌ها و مکالمات پیامبران بزرگ چون الیشاع و ایلیا (الیاس) و دیگران که در سامره و در دوران پادشاهان ستمکار و خبیث اسرائیل زیسته‌اند، هیچ نوع پیشگویی یا حتّی کلمه‌ای درباره‌ی اخلاف حضرت داود بر نمی‌خوریم. بلکه مدتها پس از سقوط پادشاهی اسرائیل و انتقال قبایل دهگانه به آشوریّه است که پیامبران یهودیّه کار پیشگویی درباره‌ی خاندان داود را آغاز می‌کنند و اعلام می‌دارند که فرمانروایی از میان اعقاب داود بر خواهد خاست تا امّت یهود را احیاء کند و انسجام و انضباط بخشد و دشمنانش را تحت قیادت خود درآورد. چند گفتاری کلّی و مبهم از این نوع، در نوشته‌ها و مکالمات پیامبران این دوران وجود دارد که سخت باعث شور و شعف و سرمستی آباء کلیسا شده است ولی در حقیقت هیچ‌کدام کوچترین ارتباطی به عیسی مسیح (علیه‌السلام) ندارد. در این رهگذر ما فقط به دو فقره از این پیشگوییها اشاره می‌کنیم: نخستین آنها پیشگویی اشعیاء نبی است. وی‌ می‌گوید: «... باکره‌ای حامله شده پسری خواهد زایید و نام او را عِمّانوئیل خواهد خواند.» (5) نخست باید دانست که کلمه‌ی عبری «عَلماه» برعکس تعابیر فقهای کلیسا که آنرا به «مریم باکره» نسبت می‌دهند، اصلاً به معنای باکره نیست بلکه معنای دقیق آن «زن، دختر و کنیز جوان» است و به عبارت دقیقتر در زبان عربی واژه‌ی دیگری که کاربرد ویژه‌ی آن معادل «باکره» است، وجود دارد، این کلمه بَثولَه (6) تلفظ می‌شود. از سوی دیگر گفته شده است که اسم آن کودک عِمّانوئیل یعنی «خدا با ماست» خواهد بود. می‌دانیم که «إل» در زبان عبری به معنای خداوند است و در این زبان صدها اسم خاص که واژه «إل» یا «ئیل» در جای پیشوند یا پسوند کلمه‌ی مرکّب قرار گرفته، وجود دارد. (7) امّا اشعیاء نبی و مِلک آحاز یا یهودیان دیگر آن دوران بهیچ‌وجه فکر نمی‌کردند که وقتی اسم کودکی را عمّانوئیل بگذارند، کفر گفته‌اند زیرا منظورشان آن بوده کِه «آن کودک» به خداوند تبدیل می‌شود و همیشه با ماست! در واقع وقتی کودکی را چنین می‌نامیدند، صرفاً یک ترکیب اسمی تازه و محترم با کلمه‌ی الله بوجود می‌آید. علاوه بر این از متن مطلب اشعیاء نبی چنین بر می‌آید که ملک آحاز (که ظاهراً آن زن را می‌شناخته) چنین اسمی روی کودک گذارده است. و باید دانست که در آن زمان حکومت ملک آحاز با خطراتی مواجه بود و دشمنان او بر شهر اورشلیم سخت فشار وارد می‌آوردند و در این لحظات بود که این زن جوان باردار در حکم یک «آیت» امید و پیروزی و نشانه‌ی خوش‌یمنی به او نشان داده شد و منظور آن نبود که مریم باکره‌ای هفتصد سال بعد پا به جهان می‌گذارد؛ چنین آیتی کوچکترین ارزشی در رفع مشکلات و مخاطرات مَلِک آحاز نداشت! این پیشگویی ساده در مورد کودکی که قرار بود در دوران پادشاهی ملک آحاز بدنیا بیاید، نویسنده‌ی انجیل متّی را نیز به سوءتفاهم و گمراهی انداخته است. (8) زیرا مشاهده می‌کنیم که حتّی به اعتراف خود نویسنده‌ی انجیل متّی، عیسی (علیه‌السلام) نامی است که جبرائیل مَلک به کودک می‌دهد و اصولاً در مورد عیسی (علیه‌السلام) هرگز عمّانوئیلی در کار نبوده و هرگز در هیچ کجا و هیچ زمان چنین نامیده نشده است. بنابراین آیا فضاحت‌آور نیست که عده‌ای بدون برهان و دلیل و شاهد و اماره‌ای، اسمی را (که هرگز بر عیسی گذارده نشده) از یک پیشگویی پیامبرانه استخراج کنند و آن را دلیل اثبات اعتقاد بی‌پایه‌ی «تجسّم خدا در زمین» در مکتب سه‌گانه‌پرستی خود بدانند؟
تعبیر عجیب و غریب دیگر از این نوع پیشگوییهای پیامبرانه، نقل قولی از زکریّای نبّی است که آنرا نویسنده‌ی انجیل متّی کاملاً غلط فهمیده یا تعمداً به غلط نقل کرده است. زکریّای نبی می‌گوید: «ای دختر صیّون بسیار شادمان باش و ای دختر اورشلیم گلبانک بکش، اینک پادشاه تو به تو می‌آید، او عادل و رهاننده است و متواضع که بر حمار یعنی بر «کره‌ بچه‌ی خر» سوار است.» (9) در واقع شاعر در مصرع آخر این گفتار آهنگین (در زبان اصلی) صرفاً الاغی را که پادشاه بر آن سوار است، توصیف کرده می‌گوید «بر کرّه الاغی که فرزند الاغی ماده است.» در واقع جز یک الاغ نر جوان یا یک کرّه خر نر، چهارپای دیگری وجود ندارد و امّا ببینیده که نویسنده‌ی انجیل متّی گفتار شاعرانه‌ی مذکور را برای منظور خود چگونه تحریف می‌کند: (10)
«دختر صهیون را گویید،
اینک پادشاه تو نزد تو می‌آید
با فروتنی و سوار است بر حمار ماده
و بر روی یک کرّه‌خر، فرزند یک الاغ ماده»
مسأله آن نیست که هر کس اشعار فوق‌الذکر را تغییر داده واقعاً فکر می‌کرده که اگر ورود ظفرنمون حضرت عیسی (علیه‌السلام) را سوار بر دو الاغ، مادر و کرّه، در آن واحد تصویر کند، معجزه‌ای به حساب خواهد آمد! بلکه نکته‌ی اساسی آن است که اکثریت آباء کلیسای تثلیث بر چنین باوری هستند و هیچ‌وقت هم به مغزشان خطور نمی‌کند که اصولاً چنین نمایش مسخره و منظره‌ی مضحک یعنی در آن واحد و سوار بر دو الاغ کوچک و بزرگ بودن و در چنین وضعیّتی وارد اورشلیم شدن هیچ نوع شباهتی به ورود باشکوه و جلال یک پیامبر پیروز ندارد! البته باید فوراً اعتراف کرده گفت که لوقا یا نویسنده‌ی انجیل لوقا در کار خود دقّت کرده و دچار اشتباه متّی نشده است. امّا پس از این اعتراف فقط یک سؤال پیش می‌آید که آیا این هر دو حواریّ از یک منبع واحد یعنی روح‌القدس الهام می‌گرفته‌اند؟!
باری، زکریّای نبی که در اورشلیم ساکن است، پس از بازگشت قوم یهود از اسارت، آمدن پادشاهی را پیشگویی می‌کند. در نظر او، اگرچه این پادشاه متواضع و عاری از غرور و نخوت است و بر کرّه‌ خری سوار شده ولی در عین حال برای رهایی یهودیان و بازسازی خانه‌ی خدا آمده است. زکریا در زمانی چنین پیشگویی کرده که یهودیان می‌کوشند معبد اورشلیم و شهر تخریب شده را از نو بسازند ولی اقوام همسایه‌شان با آنان مخالفند و از پیشرفت کارشان جلوگیری می‌کنند تا زمانی که داریوش، پادشاه ایران، در زمینه‌ی ساختمان معبد فرمانی قاطع صادر می‌کند. اگرچه در قرون بعدی، پادشاه مقتدر، و مستقلّ دیگری از قوم یهود ظاهر نشد ولی یهودیان در این دوران در قلمرو فرمانروایان بیگانه، خودمختاری قابل توجهی داشتند و رستگاری و نجاتی که زکریا وعده می‌دهد، مادّی و فوری است و گرنه از لحاظ یهودیانی که در زمان زکریا دچار انواع گرفتاریها و ناراحتیها هستند، ظهور پانصد و بیست سال بعد عیسای ناصری که دو الاغه وارد اورشلیم - که در آن زمان شهری ثروتمند و آباد بود - می‌شود تا دستگیر شود و بدست یهودیان و ارباب رومی آنان به صلیب کشیده شود، چه دردی را دوا می‌کرده است؟ پادشاهی الاغ سوار وارد اورشلیم می‌شود تا هنوز کار مؤثری نکرده ناجوانمردانه به صلّابه کشیده شود. چنین است حرفهای بی‌سروته اناجیل موجود کلیسای ثالوث. این نوع امیدواری مربوط به پانصد و چند سال بعد، از لحاظ یهودیان فلک زده‌ی آن زمان که در یک شهر مخروبه در محاصره‌ی دشمنان قرار دارند، چگونه می‌تواند مژده و تسکین و امیدی باشد؟ تردیدی نیست که منظور از «پادشاه» یکی از رهبران و سران بزرگ یهود چون زُرُبابَل یا عَزراء یا نحمیاست که در جهت شادی و شادکامی قوم یهود قدمهایی برداشتند.
بهر روال، این دو مثال برجسته را از آن روی ذکر کردیم تا خصوصاً خوانندگان مسلمان ما - که ممکن است با کتب مقدسه آشنایی زیاد نداشته باشند - مشاهده کنند که این کشیشان و راهبان و اساقفه‌ی باصطلاح عیسوی چگونه عیسویان جهان را فریفته و گمراه کرده‌اند و چه تعابیر و تفاسیر پوچ و مسخره‌ای برای برخی آیات کتب مذکور قائل شده‌اند.
و اکنون پس از این مقدّمات لازم، به مطلب اصلی این فصل یعنی پیشگویی حضرت داود می‌رسیم. در مزمور 110 در کتاب مزامیر داود آیه‌ای وجود دارد که آن را نویسندگان اناجیل نیز (متّی: باب 22، بند 44، مرقس: باب 12، بند 36 و لوقا: باب 20، بند 42) نقل کرده‌اند. در آیه‌ی مذکور چنین آمده است:
«یَهُوَه به آدُن من گفت
به دست راست من بنشین
تا دشمنانت را زیرپای تو اندازم.»
تقریباً در تمام ترجمه‌های کتاب مقدّس به زبانهای مختلف، اسماء دوگانه‌ای را که در نخستین بیت آیه‌ی مذکور آمده به صورت «خداوند به خداوند من گفت» (11) آورده‌اند. و وقتی کلمه‌ی واحدی تکرار می‌شود، معنایش آنست که هر دو یک چیز است و بنابراین وقتی - فی‌المثل در انگلیسی - «لُرد» اول به معنای خدا باشد، «لُرد» دوم نیز خدا خواهد بود. استدلالی از این ساده‌تر و مناسب‌تر برای کشیشان و آباء کلیسا پیدا نمی‌شود که گوینده خدا باشد و شنونده نیز خدا و بنابراین حضرت داود دو خدا می‌شناخته است. منطقی‌تر از این برهانی نیست! و امّا کدام‌یک از این دو «خدای داود» است؟ اگر حضرت داود مطلب را به زبان لاتینی گفته بود یعنی: «Dominus meus dixit Domino meo» حتماً خود را مضحکه‌ی دیگران می‌ساخت زیرا معنای این جمله آنست که بنده و خدمتگزار خدایان دوگانه‌ای بوده که حتی اسمی هم برای آنها نداشته است. چنین اعترافی صرفاً از مسأله‌ی خدایان دوگانه فراتر می‌رفت زیرا از ابیات مزمور داود چنین استنباط می‌شود که خدای دوّم داود به خدای اوّل پناه برده است و خدای اوّل به خدای دوّم دستور می‌‌دهد که دست راستش بنشیند تا آنکه وی دشمنان خدای دوّم را زیر پاهایش اندازد. در چنین مواردی است که انسان یقین پیدا می‌کند که برای درک واقعی مذهب و دین خود باید کتب مقدسه - قرآن، توراة و غیره - را که حتماً به زبان اصلی آن خواند و هرگز انحصاراً به ترجمه‌ی چنین کتابهایی اعتماد نکرد.
به‌همین دلیل است که من قصداً کلمات اصلی عبری یهُوَه و آدُن را در ترجمه‌ی این بیت از مزامیر داود نوشتم تا از هرگونه ابهام و سوء تفاهم در معانی دقیق آنها جلوگیری شود. اصولاً چنین اسماء مقدسه را باید در کتب و رسالات دینی به همان صورت اصلی حفظ کرد و در صورتی به ترجمه‌ی آنها پرداخت که در زبان ترجمه واژه‌ای مطلقاً معادل آنها پیدا شود. کلمه‌ی چهار حرفی یَهُوَه سابقاً به صورت یِهُوَه تلفظ می‌شد و بعدها به یَهوَه تبدیل شد. این کلمه اسم خاصی برای خداوند است و در نزد یهودیان از آنچنان درجه‌ای از قداست برخوردار است که هنگام قرائت آیات مقدسه توراة هرگز آنرا به لفظ ادا نمی‌کنند بلکه بجایش «آدُنی» می‌خوانند. (12) واژه «اِلوُهیم» می‌تواند بر زبان آید ولی یهوه هرگز بر زبان جاری نمی‌شود. و البته اگر سؤال شود که چرا یهودیان چنین تمایزی برای دو اسم از اسماء خدای واحد قائل می‌شوند، جواب کوتاهی ندارم زیرا این خود بحث مفصّل دیگری است و به تحقیق کنونی ما ارتباطی پیدا نمی‌کند. در این رهگذر فقط باید اشاره کرد که یهوه ضمناً - برخلاف «الوهیم» هرگز هیچگونه پسوند ضمیری نیز نمی‌پذیرد و بنظر می‌رسد که تنها واژه‌ی عبری بیانگر الوهیّت در مقام خدای انحصاری قوم یهود است. در واقع باید دانست که «إل» و «إله» و «الوهیم» قدیمی‌ترین نامها برای خداوند در کلیه زبانهای خانواده‌ی سامی است و ظاهراً برای آنکه خصلت ویژه‌ای برای خدای واحد حقیقی قائل شوند، معمولاً هردو کلمه را به صورت «یهوه الوهیم» در کنار هم قرار می‌دهند که می‌توان آنرا با عباراتی چون «رَبّ‌الله» در عربی مقایسه نمود.
کلمه‌ی دوّم در این بیت از مزامیر داود «آدُن» است که به معنای «فرمانده، رئیس و ارباب و سرور» آمده و معادل «امیر» و «سیّد» در عربی و «آقا» در ترکی است. «آدُن» کلمه‌ی اصطلاحاً متضاد «سرباز، مرئوس، بنده و غلام و رعیّت» است. باین ترتیب بیت اول مزمور داود باین صورت در می‌آید: «خداوند به ارباب (سرور، سیّد) من گفت».
و امّا هنوز هم مشکل کاملاً حلّ نشده زیرا حضرت داود خود در مقام سلطان قوم یهود، در سمت فرمانده و سرور و خدایگان همه‌ی بنی‌اسرائیل و شخص اوّل کشور قرار داشت. پس باید سؤال کرد که سرور و سیّد او کیست؟ یا پرسید داود بنده و خدمتگزار کیست؟ از آنجا که حضرت داود، خود پادشاه نیرومند و مقتدری است، هرگز نمی‌تواند بنده و خادم موجود زنده یا انسان دیگری باشد. و نه می‌توان تصوّر کرد که مخدوم و آقای حضرت داود یکی از پیامبران یا قدیسین متوفی چون ابراهیم و یعقوب باشند زیرا اصطلاح معمول و معقول در مورد آنان واژه‌ی «پدر» بوده است. و بر همین سیاق، سرور و آقا یا مخدوم حضرت داود نمی‌تواند یکی از اخلاف و اعقاب خودش باشد زیرا در چنین موارد نیز واژه‌ی معمول «پسر» بوده است. بنابراین متوجّه می‌شویم که غیر از خداوند قادر متعال هیچ ذات دیگری (که در تصوّر بگنجد) جز شریف‌ترین، والاترین و ستوده‌ترین فرد نژاد بشر در مقام سرور و سیّد و آقای حضرت داود وجود ندارد. این مسأله قابل تصوّر است که در پیشگاه خداوند، انسانی در مقام شریف‌ترین، والاترین و ستوده‌ترین نمونه‌ی بشریّت قرار گرفته باشد. و مسلماً آن «ناظران و دیدبانان یا پیامبران باستانی» از وجود چنین ذات اقدس بشری اطّلاع داشتند و مانند حضرت داود او را «سرور من» یا «سیّد من» می‌نامیدند.
البته ربانیّون و اخبار و مفسّران یهودی کتب عهد عتیق منظور از این عبارت را «مسیحائی» می‌دانستند که می‌بایست از خاندان داود ظهور کند و در مقابل سؤال حضرت عیسی (علیه‌السلام) در این زمینه نیز به همان نحو که در انجیل متّی، باب 22 و دیگر اناجیل مذکور است، پاسخ دادند ولی عیسای ؟ نهاد: «اگر آن مسیح، پسر داود باشد، چگونه است که حضرت داود او را «سرور من» می‌خواند؟» همگان را خاموش کرد زیرا برای آن هیچ جوابی نداشتند. البته در اناجیل اربعه، داستان این سؤال و جواب بسیار مهم عیسی (علیه‌السلام) را ناگهان در همین نقطه قطع می‌کنند ولی هر انسان معمولی متوجّه است که مسأله را در آن نقطه رها کردن نه در شأن آن معلّم بزرگ یعنی عیسی (علیه‌السلام) بوده است نه حتی زیبنده‌ی حواریّون گزارشگر احوالات او زیرا اگر از اهمیت فوق‌العاده‌ی موضوع و خصلت پیامبرانه‌ی آن نیز صرفنظر کنیم، عیسی (علیه‌السلام) در مقام یک معلّم وظیفه داشته است که به سؤالی که خود مطرح ساخته، پاسخ درست دهد، خصوصاً که همه‌ی حواریون و یهودیان مخاطبش هاج و واج مانده‌اند و منتظرند بشنوند که بالاخره «آن سرور بزرگ» کیست. (13) بزودی تشریح خواهیم کرد که حضرت عیسی (علیه‌السلام) سؤال خود را بی‌جواب نگذارده است.
پس تا اینجا حضرت عیسی (علیه‌السلام) با اعلام آنکه «آدُن» یا «سرور»، از اخلاف حضرت داود نیست، خود را از احراز لقب مذکور معاف داشته است. این اعتراف صریح عیسی (علیه‌السلام) نکته‌ای بسیار قاطع است و می‌بایست ارباب کلیسا و معلمین عیسوی را از خواب تثلیث بیدار کرده باشد تا حضرت عیسی (علیه‌السلام) را در مقام حقیقی خود یعنی پیامبر بزرگ و خدمتگزار و بنده‌ی والای خداوند واحد متعال قراردهند و از گزافه‌گویی خود و اسناد الهی به عیسی (علیه‌السلام) که روح او از آن بیزار است، دست بردارند.
بهرحال، باید به سؤال حضرت عیسی (علیه‌السلام) بازگردیم. اطمینان دارم که هیچ معلّمی در لحظه‌ی واماندن شاگردانش از پاسخ دادن به سؤال خود، سکوت نمی‌کند مگر آنکه خود نیز مانند آنان جاهل باشد و جواب سؤال را نداند. ولی حضرت عیسی (علیه‌السلام) نه جاهل و بی‌اطّلاع بود نه آموزگاری ناشی. عیسی (علیه‌السلام) پیامبر بزرگی بود که در مقابل خدا و خلق عشقی سوزان داشت. او هرگز سؤالی را پاسخ داده نشده و مشکلّی را حلّ نکرده باقی نمی‌گذاشت و در این مورد نیز چنین نکرد. البته «نویسندگان» اناجیل اربعه‌ی محبوب و دستچین شده‌ی ارباب کلیسای تثلیث، جواب عیسی (علیه‌السلام) به این سؤال را که: «پس سرور و آقای داود که بود؟» گزارش نکرده‌اند. امّا برنابا - این حواری بزرگ عیسی (علیه‌السلام) - در انجیل خود حقیقت را ضبط کرده است. و این از جمله دلایلی است که کلیساهای تثلیث‌پرست انجیل برنابا را موثّق نمی‌دانند! و حال آنکه زبان این انجیل با زبان کتب مقدسه هم‌آهنگی بیشتری دارد و گزارشهایی درباره‌ی ماهیّت رسالت حضرت عیسی (علیه‌السلام) برای روشن و صریح و مستدّل است و از همه مهمتر جملات حضرت عیسی (علیه‌السلام) را درباره‌ی حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) بعینه ضبط کرده است. در این انجیل است که جواب حضرت عیسی (علیه‌السلام) به سؤال مذکور دقیقاً ضبط شده است. عیسی (علیه‌السلام) فرمود: میثاق میان خداوند و ابراهیم خلیل در مورد اسماعیل بسته شد و آن «ستوده‌ترین و باشکوه‌ترین» انسان از اعقاب اسماعیل خواهد بود نه از پشت اسحاق و داود. طبق گزارش این انجیل حضرت عیسی (علیه‌السلام) بارها درباره‌ی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن رانده است و گفته است که خود او روح محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در بهشت رؤیت کرده است. تردیدی نیست که دانیال نبی نیز با همان چشم بصیرت پیامبرانه‌ی حضرت داود، «برناشا»ی متبرک را در رؤیای شگفت‌انگیز خود دیده بود. و باز همین «بزرگترین و ستوده‌ترین» انسان بود که در دیدگان حضرت ایّوب و در مقابل قدرت شیطان چون رهاننده‌ای قد راست کرد. (14)
آیا کسی که حضرت داود وی را آدُنی یعنی «سرور من» خطاب می‌کند، حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است یا خیر؟ در نظر این حقیر، تردیدی نیست که «سیّدالمرسلین» (آدُنِ پیامبران) همان محمّد است و براهین خود را برای اثبات این امر ذیلاً از نظر خواننده‌ی بی‌غرض می‌گذرانم (در واقع کلمات و عبارات در کتب عهد عتیق آنچنان واضح و بیانگر و خالی از ابهام است که انسان از جهل و سماجت افرادی که نمی‌خواهند به حرف حق و کلام خدا گوش فرا دهند و از آن اطاعت کنند، سخت در شگفتی فرو می‌رود):
1) بزرگترین پیامبر و آدُن در نظر خداوند و نیز در میان افراد بشر، یک فاتح و سردار بزرگ یا مخرّب کبیر یا قدّیس عزلت‌نشین و گوشه‌گیری که عمرش را در غاری یا اطاقی به عبادت خداوند می‌گذراند تا فقط خودش را نجات دهد، نمی‌تواند باشد بلکه او کسی است که بتواند از طریق سوق دادن بشریّت در جهت شناسایی یک خدای واحد حقیقی و نابود کردن قدرت شیطان و اصنام تنفّرانگیز و نهادهای اهریمنی‌اش، بزرگترین خدمات را فی‌سبیل‌الله به بشریّت انجام دهد. محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که بر کلّه‌ی اژدها زخم زد و به‌همین دلیل است که شیطان در قرآن کریم بدرستی «ابلیس» یعنی «زخم خورده و ضرب دیده» نامیده شده است. (15) محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که معبد کعبه را پاکسازی نمود و سراسر عربستان را بت‌زدایی کرد و به بت‌پرستان و مشرکین جاهل عرب دین، سعادت، قدرت و روشنایی ایمان داد تا بتوانند در کوتاه‌ زمانی انوار ایمان اسلامی را در چهارگوشه‌ی جهان پخش کنند. پیروزیها و اعمال محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) در خدمت خداوند بی‌نظیر است و با اقدامات و مبارزات هیچ پیغمبری قابل مقایسه نیست.
پیامبران، قدّیسین و شهداء سربازان ارتش خداوند (جندالله) در برابر قدرت شیطان هستند و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمانده کلّ این نیروی توحیدی است. وی نه تنها آدُنِ حضرت داود بلکه سرور همه‌ی پیامبران است زیرا تنها اوست که شرک و بت‌پرستی و یوغ حکومت بیگانگان را از سراسر زمینهای عربستان و فلسطین که ابراهیم خلیل در آنها سفر کرده بود، برانداخت.
2) از آنجا که حضرت عیسی (علیه‌السلام) اقرار دارد که آن «سرور» داود نیست و «مسیحا» نیز از خاندان داود ظهور نخواهد کرد، در آن صورت در میان پیامبران هیچ‌کس جز محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی نمی‌ماند که بتواند در مقام «سرور یا آدُنِ» داود قرار گیرد. و هنگامی که انقلاب مذهبی عظیمی را که فرزند بزرگوار اسماعیل یعنی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) در جهان پدید آورده با حاصل جمع نهائی همه‌ی اقدامات پیامبران دیگر مقایسه می‌کنیم، ناگزیر به این استنتاج می‌رسیم که جز محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ‌کس دیگر شایستگی لقب متعالی آدُن را ندارد.
3) حضرت داود چگونه خبر داشت که: «یهوه به آدُن گفت در طرف راست من بنشین تا همه‌ی دشمنانت را زیرپایت اندازم؟» و چه وقتی داود این کلام خدا را شنید؟ جواب درست را حضرت عیسی (علیه‌السلام) داده است: «داود در روح خود چنین دید و چنین نوشت.» حضرت داود نیز بطریق رؤیت دانیال نبی و بسیاری دیگر آدُن محمّد را دیده بود. البته تاکنون معمّای «نشستن در سمت راست یهوه» حلّ نشده است ولی عقلاً می‌توان تصوّر کرد که زمان انجام مراسم تعیین ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه با استعاره‌ی نشستن در دست راست پیشگاه پروردگار و به عبارت دیگر ارتقاء به مقام آدُن (که نه تنها ارتقاء شأن و منزلت یک پیامبر بلکه ترفیع شؤونات همه‌ی مخلوقات است) در شبِ نیک آیین معراج به فردوس برین صورت گرفته است.
4) تنها اعتراض اساسی به رسالت الهی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقام والایش بعنوان سیّدالمرسلین آنست که او مکتب تثلیث‌پرستی را محکوم کرده است. اما در توراة نیز خدای دیگری جز الله وجود ندارد و «سرور» دارد هم در کنار خدایی مثلّث ننشسته بود بلکه در کنار خدایی واحد قرار داشت. و بنابراین بهتر است درباره‌ی فلسفه‌ی تثلیث سخن کوتاه کنیم و فقط یادآور شویم که به دلایل فوق‌الذکر از میان پیامبرانی که به خدای واحد ایمان داشته‌اند و در راه خدا خدمت و جهاد کرده‌اند، هیچ‌یک به آستانه‌ی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و عظمت کاری که او در خدمت خدا و خلق انجام داده، حتّی نزدیک هم نشده است: اللهم صلّ‌ علی محمد و آل‌محمّد.

پی‌نوشت‌ها:

1.یَسَا (Jesse).
2.Goliath یا جُلیات.
3.کتاب دوّم شموئیل، فصل 11، آیات 27 - 2: «و واقع شد که وقت غروب داود از بسترش برخاست و بر پشت بام خانه مَلک گردش کرد و از پشت‌بام زنی را دید که خویشتن را شست‌وشو می‌کرد و آن زن بسیار خوب صورت و خوش منظر بود... داود فرستاد و درباره‌ی آن زن استفسار نمود و گفتند که اسمش بَث‌شِبَع و زن اوریّاه حِتّی است. داود ایلچیان را فرستاد و او را گرفتند و آوردند و داود با او خوابید... و زن حامله شد فرستاد و داود را مخّبر ساخت که حامله هستم... داود مکتوبی... نوشته به دست اوریّاه داد و در مکتوب باین مضمون نوشت که اوریّاه را در صفّ مقدم جنگی سخت بگذارید و خود پشتش را خالی کنید تا کشته شود... و بعضی از قوم از بندگان داود افتادند و اوریّای حِتّی نیز کشته شد. چون ایّام ماتم گذشت، داود فرستاده‌ آن زن را به خانه‌ی خود آورد و او زن وی شد و برایش پسری زایید امّا کاری که داود کرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد» (!) -م.
4.قرآن، سوره‌ی 38، آیات 24 و 25: «... وَإِنَّ كَثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ، فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ».
5.کتاب اشیاء نبّی، فصل 7، آیه‌ی 14.
6.این واژه به صورت «بتول» در زبان عربی برای خوانندگان فارسی زبان کاملاً آشناست. - م.
7.عیناً مانند اسامی عربی (یا عربی و فارسی) با پسوند «الله» چون شکرالله، عبدالله، و اسدالله، و نیز با پیشوند الله، چون اللّهیار الله‌وردی و الله‌داد. - م.
8.انجیل متّی، باب 1، بندهای 25 - 21: «او پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را عیسی خواهی نامید زیرا او قوم خود را از گناهانشان رهایی خواهد داد تا آنچه خداوند به وسیله‌ی نبی اعلام فرموده بود به انجام برسد که: «باکره‌ای آبستن شده پسری خواهد زایید که عمّانوئیل - یعنی خدا با ما - خوانده خواهد شد»... یوسف از خواب بیدار شد و ... با او هم‌بستر نشد و کودک را عیسی نام نهاد. - م.
9. کتاب زکریّای نبّی، فصل 9، آیه‌ی 9. ترجمه‌ی فوق‌الذکر را از یک کتاب المقدّس قدیمی فارسی که «اوّل و آخر این کهنه کتاب افتاده است،» نقل کردم. جالب توجّه است که در نسخه‌های تازه چاپ، آخرین بخش گفتار مذکور چنین ترجمه شده: «او عادل و صاحب نجات و حلیم می‌باشد و بر الاغ و بر کره بچّه الاغ سوار است.» بنظر می‌رسد که چون نویسنده‌ی انجیل متّی اشتباهاً مسیح را در آن واحد بر دو الاغ بزرگ و کوچک نشانده، عده‌ای می‌کوشند اصل مطلب را هم در کتاب زکریّای نبّی تحریف کنند که با اشتباه بعدی انجیل متّی تطبیق کند! - م.
10.انجیل متی، باب 21، بند 5.
11. در انگلیسی هم: The Lord said unto my Lord. - م.
12. با سنّت تحریر نکردن «الله» در ترکیباتی چون «آیت‌ا...»، «رسول‌الله» و امثال آنها در بعضی آثار مذهبی در میان مسلمانان قابل قیاس است. - م.
13. انجیل متّی، باب 22: «عیسی از آن فریسیانی که اطراف او ایستاده بودند پرسید: «عقیده‌ی شما درباره‌ی مسیح چیست؟ او فرزند کیست؟» آنها جواب دادند: «او فرزند داود است.» عیسی از آنها پرسید: «پس چطور است که داود با الهام از جانب خدا او را سرور و ارباب می‌خواند؟ زیرا داود می‌گوید: یَهُوه به سرور من گفت: بر دست راست من بنشین تا دشمنان تو را زیرپاهای تو قرار دهم. او چطور می‌تواند فرزند داود باشد در صورتیکه خود داود او را سرور و ارباب من می‌خواند؟ «هیچ‌کس نتوانست در جواب او سخنی بگوید و از آن روز به بعد دیگر کسی جرأت نکرد از او سؤالی بنماید.» - م.
14.کتاب ایّوب، فصل 19، آیه‌ی 25: «بدرستی که می‌دانم رهاننده‌ی من حیّ است و روزهای واپسین بر زمین خواهد ایستاد (برخواهد خاست)».
15. به مقاله‌ی اینجانب در مجلّه‌ی Islamic Review مورّخ اکتبر 1926؛ تحت عنوان «چرا قرآن شیطان را ابلیس نامیده؟» رجوع کنید. (نویسنده)؛ متاسفّانه تا هنگام چاپ این کتاب به مقاله‌ی مذکور دست نیافتیم. - م.

منبع مقاله :
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمه‌ی فضل‌الله نیک‌‌آیین، نشر نو، چاپ اول.